روز جمعه تصمیم گرفتم حالا که موقتاً از صعود منع شدم ، کمی دوچرخه سواری کنم. برنامه من 50 دقیقه کامل دوچرخه سواری بود. از ظهر آرام شروع کردم به لگد زدن. بعد از مدتی گرم و عرق کردم. در حال حرکت بودم که به تفاوت ظریف دوچرخه سواری با دویدن یا کوهنوردی فکر کردم. ما بیشتر روی کوهنوردی یا دویدن خودمان تمرکز داریم و فرصت بیشتری برای تفکر داریم ، اما این احتمال در دوچرخه سواری کمتر است. بخشی از تمرکز ما به بیرون و برخورد نکردن با عابر پیاده یا زمین لغزش است. علاوه بر این ، صدای عبور ماشین های جلوی من باعث حواس پرتی می شد و گاهی هشدار دهنده خطرناک بودن وضعیت من بود. در همان زمان ، لذت دوچرخه سواری جنس مخالف بود و عضلات مختلفی را در بدن من درگیر می کرد. هرچه سریعتر می روم ، بادهای سردتر از پوست من رد می شوند و از بدن من سرازیر می شوند. این تفریح تا 20 دقیقه اول ادامه داشت. اما کم کم پاهایم خسته شد و بیشتر وقتم بررسی می کردم که ببینم این 50 دقیقه چه زمانی تمام می شود. هرچه بیشتر خسته شوید ، زمان کندتر می گذرد. پاهایم فلج شده بود. با این حال ، آن گذشت و من نزدیک به اتمام برنامه بودم.
من به آخرین صعود رسیدم که یکی دو بار تجربه تلخی داشتم. با این حال ، من اعتقاد داشتم که اگر چشمانم از این صعود می ترسند و منصرف می شوم ، در آینده نمی توانم از آن مسیر صعود کنم. در نتیجه رکاب زدن و کوهنوردی را شروع کردم. داشتم به انتهای شیب می رسیدم که واقعاً خسته و درمانده بودم ، دیگر نمی توانستم مستقیماً پا و پدالم را کنترل کنم. همانطور که داشتم لگد می زدم ، داشتم به یافتن یک خیابان فرعی و تغییر مسیر فکر می کردم که ناگهان شخصی گفت: "می توانی!" برگشتم و دیدم دو پسر در آن طرف خیابان با دوچرخه بازی می کنند. شخصی این حرف را زد و دستانش را تکان داد و خندید. آنقدر خندیدم که تمام درد خود را فراموش کردم. این جمله کنایه آمیز ویرایش شد. لحظه ای از درد بدنم بی خبر بودم و احساس می کردم جریانی از بدن در بدنم جاری است. اگرچه هیچ چیز تغییر نکرد ، اما من توانستم صعود کنم و به روح زنان دسترسی پیدا کنم. لحظه ای به یاد آگوستین افتادم که به دنبال نشانه بود و ناگهان تعداد بچه هایی را دید که بازی می کنند و یکی از آنها فریاد زد: "بگیر و آواز بخوان!" این علامتی بود که نیاز به توضیح دارد. اما پیام پسر برای من روشن بود: "تو می توانی!"
بعضی اوقات جمله خواسته یا ناخواسته حرکت می کند و ما را از گلوگاه نجات می دهد. حتی اگر از دهان پسر خارج شده باشید و به عنوان یک شوخی. اگرچه این جمله به صورت "شما می توانید این کار را انجام دهید" کلیشه و ترجمه شده است. در آن لحظه ، با حواس پرتی ذهنم از دردی که تجربه کردم ، بی شرمانه به عنوان یک کاتالیزور عمل کردم و توانایی های خود را آزاد کردم یا اعتبارم را به چالش کشیدم.
- ۹۹/۰۷/۰۳